وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

0 0
  • تاریخ : 1403/7/23
  • بازدید : 64
امتیاز 0.00 تعداد رای 0

وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

دوران هارون الرشید، با همه خون‌ریزی‌ها و جنایت‌ها، به‌سر آمد.

جاسوس‌های دستگاه هارونی، کوچک‌ترین حرکت و گرایش به خاندان نبوّت را زیرنظر داشتند.

هارون‌، دستِ والیان خود را برای سرکوب مخالفان،‌باز گذارده بود.

آنان می‌توانستند، هر گونه جنایتی را به مردم مظلوم و بی‌پناه،‌ روا دارند.

 حمید بن قحطبه، از والیان او بود. به فرمان او، ۶۰ نفر از افراد آزاده و بی‌گناه را در زندان، سر بریدند و به چاه افکندند.

همو، به یحیی، پسر عبدالله افطس، نوهٔ موسی بن جعفر، امان داده بود؛ اما این امان‌نامه را نادیده گرفت و دستگیرش کرد و دستور داد، روزی صد تازیانه بر بدن او بزنند، تا بر اثر تازیانه و گرسنگی شدید، چشم از دنیا فرو بست و جسدش را زیر پایه ساختمان قرار دادند.

زندان‌های هارونی، از هراس‌انگیز‌ترین زندان‌هایی به شمار می‌روند که به ثبت تاریخ درآمده‌اند.

در یکی از این زندان‌های ترسناک که لرزه بر اندام‌ها می‌افکند، موسی‌ بن جعفر، سال‌ها زندانی بود.

زندانِ این‌سان کوبندهٔ جسم و جان، شکنجه‌های روحی و جسمیِ بسیار امام، آتش کینه هارون را فرو ننشاند؛ از این روی، دستور داد به امام،‌شرنگ مرگ خورانده شود، شرنگی که جگر آن عزیز را شرحه‌شرحه کرد.

▪️در این مرگستان، که به گواهی تاریخ و گواهی آگاهان، از  «سیف هارون یُقَطِّرُ الدّم» علی بن موسی ع بایستی با یَدِ بیضای موسوی، حیات می‌آفرید، پایه‌های حیات دین را برمی‌افراشت، جویبار حیات را به سینه‌ها جاری می‌ساخت، شیعیان را از بیغوله‌های تاریک مرگ و دخمه‌های ناامیدی بیرون می‌کشید و به بام بلند حیات، فرا می‌برد و بردَمیدن حیات را افقی نو به آنان می‌نمایاند.

این همه، در دوران هارون در زیر نگاه تیز جاسوسان دستگاه وی، در پناه دژ تقیّه انجام می‌گرفت؛ به‌گونه ماهرانه، چیره‌دستانه و با هشیاری کامل،  که ردّی از حرکت‌ها، تکاپوها، این سوی و آن سوی رخت کشیدن‌ها و مشعل‌افروزی‌ها، به جای نمی‌ماند، جز این که شماری در این سوی و آن سوی امپراطوری عباسی، از خواب سنگین بیدار می‌شدند، فرامی‌خاستند، دیگران را به فراخیزی فرامی‌خواندند و سینه‌های به آتش‌زنه امامت، بهنگام، شعله‌ور می‌شدند و در سینه‌سینه، شعله می‌افروختند؛ اما بیدارگران، شعله‌افروزان و فراخیزانندگان، بر اثر سازمان‌دهی دقیق، برنامه‌ریزی تقیّه‌ای و نگه‌داشت اصول آن، ناشناخته می‌ماندند و بر کانون این حرکت، پرده‌هایی آویخته بود که چشم جاسوسان را به وَرای آن، راهی نبود.

▪️این روش هوش‌مندانهٔ امام، در دوره هارون‌الرشید، که ده سال امامت امام، در این بُرههٔ سخت، سپری شد، سرلوحه حرکت بیدارگرانه و شورآفرین یاران امام بود.

پس از مرگ هارون، دوره پنج سالهٔ شاخ به شاخ شدن امین و مأمون و جنگ‌های ویران‌گر بغداد و خراسان، امام، فرصت را غیمت شمرد و با شتاب به سازمان‌دهی نیروهای نهضت سِرّی پرداخت و در جای‌جای سرزمین‌های اسلامی، رایَت نهضت رضا از آل محمّد ص برافراشت، تا این که سپاه بغداد، به نیروی سپاه خراسان  از هم فرو پاشید و امین کشته شد  و مأمون بر همه قلمرو اسلامی حکومت یافت.

او بر سَریر و اورنگ فرمانروایی امپراطوری فرا رفته بود که به پایداری ارکان آن امید نداشت؛ زیرا از سویی از عباسیان طرفدار امین، در هراس به سر می‌بُرد و از دیگر سوی از قدرت ریشه‌دار علویان.

▪️او به روشنی دید، ‌پدرش هارون، با آن توانایی، هوش‌مندی شگفت، سفّاکی‌ها و بی‌باکی‌‌ها و خون‌ریزی‌های غیردرخور وصف، زندان‌افکندن موسی بن جعفر، و از بین بردن وی و تبلیغات گسترده، نتوانست آنی از قدرت علویان بکاهد و خدشه‌ای بر محبوبیّت امام وارد سازد. امام موسی بن جعفر و اینک علی بن موسی، اسوهٔ حرکت‌اند، زخم‌خوردگان، جگرگوشه از دست دادگان و غارت‌شدگان، به این باروی استوار، پناه برده و می‌برند و انتظار دارند علی بن موسی، فراخیزد و به این نابسامانی‌ها پایان دهد و بر زخم‌های عمیق و جان‌کاه، مرهم نهد؛ از این روی، ‌ناگزیر شد امام علی بن موسی را ناگزیر سازد به دستگاه خلافت،‌ بپیوندد،‌ تا حکومت عباسی – مأمونی، در نزد مردم پذیرفته آید، هم از نظر دینی و هم از نظر علمی و سیاسی.

▪️او، به پندار خود، با این کار و واگذاردن ولیعهدی به امام رضا ع، علویان سلحشور، نبردآزموده و عرصه‌دار پیکارهای سخت را از کوه‌ها و درّه‌ها و دژهای استوار و غیردرخور رخنه، به پایین می‌آورد و بیرون می‌کشد و به چرب و شیرین دنیا سرگرم‌شان می‌سازد و امام را از برج قداست به زیر می‌‌کشد و مهر مقام حکومتی،‌ به پیشانی‌اش می‌زند  و کار یکسره می‌شود و امپراطوری عباسی، بی‌رقیب.

▪️بسی پندار بود و خیال خام. امام به هیچ روی از هدایت آن‌به‌آن،‌شبکه سرّی و بنیاد وَحی‌گستری که پیش از او، در دوران پدر و اجدادش، ارکان آن، افراشته شد و به تدبیر او، گسترش یافته بود، سر برنتابید و از جایگاه قدسی خود فرود نیامد و مُهر مقام حکومتی ، بر پیشانی بلند و دست‌نیافتنی‌اش، نقش نبست.

مأموران حکومتی،‌فرستادگان ویژه و کارآزموده مأمون، امام را از مدینه، به سوی مرو، حرکت دادند. کاروان بزرگی بود از خاصّان و پایه‌گذاران حکومت مأمونی، حلقه در حلقه.

امام با هشیاری، از گاه حرکت از مدینه، تا گاه فرودآیی در مرو، منزل به منزل، به میان مردمی که با عشق و شور، به استقبال او آمده بودند، رفت و به روشن‌گری پرداخت.

کاری از دست مأموران برنمی‌آمد، حلقه‌ها از هم گسست، زمام کار را امام در دست گرفت و در این شورانگیزی و زخمه زدن بر تارهای وجود شیدایان و علاقه‌مندان به رسول الله، که امام ، زبان گویای آن حضرت و نمونه و نمادی از آن وجود شریف بود، در نیشابور به اوج خود رسید و پایه‌های تمدّن وَحیانی در ایران افراشته شد.

▪️حضرت معصومه،‌ که اکنون سالروز رحلت آن بزرگ‌بانوست، در این منظومه جای می‌گیرد و حرکت او، بر گِرد این منظومه بوده، پرتو می‌گرفته و پرتو افشانده است.

او، با درک دقیق از زمان و نیازهای آن، به فراتر از مدینه می‌اندیشَد و بر خود فرض می‌داند، افزون بر تلاش در درون شبکه‌ای که امام و ولیّ‌اش، اکنون هدایت و راهبری آن را در دست گرفته است، به سوی ایران رَخت بکشد و هجرت تحوّل‌آفرین خود را بیاغازد.

▪️این بانوی والاتبار، همراه با ۲۳ تن از برادران، برادرزادگان و خواهران، قافلهٔ عشق و سرسپردگی به ولایت علی بن موسی را، به حرکت در می‌آورند.

حضرت که در حلقه مَحرمانِ عالم و فرزانه خود قرار گرفته بود، منزل به منزل، عالمانه به روشن‌گری می‌پرداخت، پرتوهای وحی را می‌افشاند و از امامِ حق، که تنها و تنها، زمام‌داری او پذیرفته است و دیگران، اگر بر کرسی فرمانروایی بر مؤمنان و موحّدان، فرا روند، غاصب‌اند، سخن می‌گفت.

▪️این قافله نور، از منزل‌های بسیاری گذر کرد: معدن‌ نقره، قادسیه، کوفه، نجف، بغداد، نهروان، خانقین، قصرشیرین، حلوان، زبیدیه، شبدیز،‌قصراللصوص، خنداد، همدان، بوزنجرد، طرزه، روذه، سونقین و ساوه.

▪️این قافله روشن و روشن‌گر،‌ وحی‌مدار، وحی‌افشان و فراخوان مردمان به حرکت بر مدار وحی، به ساوه که رسید، به گزارشی، مأموران مأمونی، رسم‌گری خط روشن امامت، شناساندن امام حق را از سوی حضرت و همراهان، برنتابیدند و به قافلهٔ قبله، هجوم بردند و شماری را به شهادت رساندند.

▪️حضرت در ساوه، بیمار شد. بزرگان قم، بویژه موسی بن خزرج،‌ از حضرت و همراهان برای حضور در قم، دعوت کردند. با پذیرش این دعوت، از سوی دختر موسی بن جعفر و بازتاب این خبر سرورآفرین در قم،‌ مردمان علاقه‌مند به اهل بیت، شیدا و واله موسی بن جعفر و علی بن موسی، و آشنایی با پایگاه علمی و معنوی بانوی کرامت، شهر را آذین بستند و به استقبال فاطمه معصومه ع شتافتند.

▪️موسی بن خزرج، مهار و عنان شتر حضرت را در دست گرفت و پیشاپیش حرکت کرد و آن بانوی بزرگوار را در منزل خویش فرود آورد.

مردم، شادمان بودند و شکرگزار این نعمت بزرگ؛ که بیماری فاطمه معصومه، ‌روز به روز، شدّت می‌گرفت، تا این که پس از هفده روز، خبر ناگوار رحلت آن بانوی عزیز،‌غم سنگینی را بر سینه‌ها آوار کرد و مردم، گریه‌کنان و بر سر و سینه زنان، بر در خانه موسی بن خزرج گرد آمدند. شهر غرق در ماتم و عزا شد.

▪️جنازه‌ برای خاک‌سپاری آماده شد. تابوت روی دست بزرگان و معتمدین،‌ با تشریفات خاص و درخور شأن آن بزرگ‌بانو، به میان جمعیت آورده شد. مردم، خروش برآوردند. شیون می‌کردند. پیراهن چاک می‌زدند و ناباورانه میهمان عزیز را به سوی باغ بابلان،‌ برای خاکسپاری تشییع کردند. غم بزرگ بود و اندوه،‌ بس عمیق.

▪️قم، فراخاست، فراخاستنی بزرگ، باشکوه، ‌تمدن‌ساز، افق‌گشا و زمینه‌ساز حرکت‌های شورانگیز اسلامی.


 

منبع:
امتیاز دهید :
به اشتراک بگذارید :

نظر دهید

گزارش